هر چیزی رو زمان خودش میفهمی...
|
|
دقت کردین مرغ اکثر آدمها یه پا داره.حتی در مورد مطالبی که توسط n تا آدم تجربه شده باز هم صادقه.
این جا 2 موردش رو میگم:
1-وقتی میخواستم بیام پزشکی هرچی بقیه سعی کردن بهم بفهمونن این رشته فوق العاده سخته و راه خروج نداره و زندگیت به شدت عوض میشه،حرفشون رو قبول نکردم و فقط وقتی فهمیدم که توی رشتم بودم و برای هر کاری دیر شده بود
2-وقتی استاجر بودم با دوستام شب پا میشدیم میرفتیم بیمارستان که علم و دانش و تجربمون زیاد بشه. هرچی اینترن ها میگفتن بابا برید خونه.شب مثل آدم بگیرین راحت بخوابین.مگه به خرجمون میرفت؟تازه میگفتیم اینها به پزشکی علاقه ندارن که میگن برین خونه بخوابین.ولی وقتی اینترن شدم مفهوم خواب شب و حرفهای اون اینترنها کاملا برام روشن شد
این قصه ها رو گفتم که بگم شاید بعضی وقتها و نه تمام وقتها باید بپذیریم که از تجربه های دیگران حداقل اونهایی که بارها تکرار شده میشه استفاده کرد.
این قدر اصرار نکنید همه چی رو خودتون تجربه کنید.
نظرات شما عزیزان:
مهدی 
ساعت0:10---11 خرداد 1391
وب زیبایی داری.. پاسخ:ممنون
زهرا 
ساعت21:22---8 خرداد 1391
سلام
واقعا شبها می رفتید بیمارستان؟؟توی دانشگاه ما توی دوره استیجری شیفت عصر هم هست ز ساعت 6و نیم عصر تا ساعت 10 و نیم.شما داشتید از این شیفتها؟ پاسخ:سلام.نه عزیزم این نوع شیفت نداشتیم.بله واقعا میرفتیم
SAJAD 
ساعت20:18---8 خرداد 1391
واقعا شما +اینکه یک پزشک هستی یک نویسنده خیلی خوب هم هستی من تمام مطالب وب از اول تا اخر مطالعه کردم اونقدر جذاب نوشته بودی که خواننده را جلب می کرد تا اخر مطالب بخونه واقعا افرین پاسخ:ممنون لطف دارین
ربولي حسن كور 
ساعت18:10---8 خرداد 1391
سلام
قبلا هم يه بار برام كامنت خصوصي گذاشته بودين اما اون بار هركار كردم وبلاگتون باز نشد نميدونم چرا؟
شرمنده پاسخ:خواهش میکنم آقای دکتر.الان مشکل برطرف شده؟
شادی 
ساعت8:21---8 خرداد 1391
پاسخ:ممنون
|
دو شنبه 11 خرداد 1391برچسب:تجربه, |
|
|
|